قسمت اول

 

مرد با عصبانیت فریاد زد :بگو از کجا فهمیدی ؟                  

دخترسیاه پوشی که کنار ایستاده بود گفت:اون انسان های کثیف حتما واسه ی ما جاسوس گذاشتن !و نگاه تحقیر امیزش را به الینور دوخت.استین هایش تا انگشتانش میرسیدند سرش پایین بود ونگاه مظلومش را به دست هایش دوخته بود و پوست انتهای ناخن هایش را مدام کنار میداد.دختر جوان با غرور پوزخندی به او زد.الینور عصبانی بود ترسیده بود دلش شکسته بود نمیخواست توی این دنیا باشد دلش میخواست مشت محکمی به دماغ دختر بکوبد دلش میخواست فریاد بزند و گریه کند ولی نمیتوانست .     مرد دوباره فریاد زد:زود باش دیگه بگو از کجا فهمیدی؟ الینور سرش را بالا اورد و با صدای ارام و اکنده از دروغ زمزمه کرد گفتم که من ،من همه ی اتفاقاتو توی دفترچم یاداشت میکردم مرد حرف الینور را قطع کرد انتظار داری این جفنگیات رو باور کنم؟ خنده داره ! دخترجوان با عشوه گفت: شاید بهتر باشه از راه شکنجه وارد شیم و چشمان سبزش برقی زدند و یک لحظه طیفی بنفش به واسته نور لامپ در چشمانش ایجاد شد. ا نتظار داشت لرزه را بر اندام الینور ببیند ولی او با شجاعت سرش را با اورد و گفت تمام چیز هایی که من میدونم همینه چه زیر شکنجه چه بدون اون. مرد رو به دختر کرد و گفت:ظاهرا همه چی باید همین باشه ورونیکا. ورونیکا با عصبانیت پاسخ داد: پس چرا این دفتر عجیب که همه چیرو میدونه رو رو نمیکنه؟ ودردلش اتشی برپاشد الینور باید از سر راه او کنار میرفت اینور این را به خوبی حس میکرد حس تنفر ورونیکا نسبت به خودش. سرش را بالا اورد و رو به مرد گفت: اون دست من نیست نگهبانا از من گرفتنش . مرد که کمی ارام شده بود رو به ورونیکا کرد و گفت: برو بیرون خودم باید در این مورد تصمیم بگیرم. ورونیکا سرش را بالا گرفت کلاه شنلش را روی سرش گذاشت و با انزجار اتاق را ترک کرد جلوی در ایان را دیدکه به دیوار تکیه زد بود جلو رفت که با اوحرف بزند وکاری کند که شاید از طریق او بتواند لرد را به کشتن الینور راضی کند. ولی ناگهان جنسیس با گام های بلند از اخر سالن نزذیک شد با عصبانیت وارد اتاق لرد هلفیور شد.لرد و جنسیس چشم در چشم هم استاده بودند.جنسیس دفتر را به طرف او پرت کرد.و با لحنی تحقیر امیز گفت :ببینم خوندن دفترچه خاطرات یک دخترنوجوون چه کمی میتونه به تو بکنه اونا دنبال مان میفهمی قبلا بهت هشدار داده بودم ولی تو گوش نکردی ومثل همیشه دیگران رو نادیده گرفتی.او این جمله ی اخر را تقریبا فریاد کشید. خون در رگ های لرد به جوش امد دندان هایش رابه هم فشرد و گفت: بعدا حساب تو رو میرسم این دختره ی نحسو از جلو چشام دور کن. الینور به جنسیس زل زد قلبش تند تند میکوبید هروقت که اورا میدید همین جور میشد .جنسیس میتوانست صدای قلب اورا بشنود ولی الان وقت فکر کردن و نشان دادن احساسات نبود.با صدایی خشک و بی احساس که هیچی را مشخص نمیکرد گفت: راه بیفت. الینور از پشت میز بلند شد وپشت سر جنسیس از در خارج شد.قلبش هنوز میکوبید سینه اش میسوخت. جنسیس هم دست کمی از او نداشت برای این که بیرون از اتاق با ورونیکا که منتظر نتیجه ایستاده بود نشود از در پشتی اتاق خارج شد. لرد عصبانی بود سمت میزش رفت و از جاسیگاری طلا کوبش یک سیگار بیرون کشید روشنش کرد و در دهانش گذاشت پشت میزش نشست دفترچه راباز کرد و شروع به خواندن کرد.


نظرات شما عزیزان:

miss japan
ساعت11:05---17 خرداد 1393
سلام. عالی بود خوشم اومد منتظره بقیم هستم من تازه وبلاگ ساختم خوشحال میشم منو لینک کنی.
پاسخ:حتما خانم ژاپنی:)


تینا
ساعت10:47---17 خرداد 1393
سلام عزیزم خیلی قشنگه استعداد خوبی تو نویسندگی داری منتظره بقیش هستم میخواستم بپرسم با تبادل لینک موافقی؟

سيما
ساعت10:55---7 خرداد 1393
واي عاليه هنوز شروع نشده احساس ميكنم ازش خوشم اومده

setare
ساعت9:53---5 خرداد 1393
سلام وبت عالیه خوشحال میشم ری ب وبم بزنی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 5 / 3 / 1393برچسب:, | 9:47 AM | نویسنده : برف |

.: Weblog Themes By VatanSkin :.